ریحانهریحانه، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 11 روز سن داره

ریحانه، گل خوشبوی من

گفتنی هایی از تعطیلات عید

1392/2/2 1:24
نویسنده : مامان مینا
340 بازدید
اشتراک گذاری

دختر نازم الان که خوابیدی بازم مث همیشه سر در گم موندم که کدوم کارم تو اولویته که انجامش بدم...

باید کارای عقب مونده مو انجام بدم. از جمله تصمیمی که درباره پست ویژه اتفاقایی که تو عید دیدنی های نوروزی افتاد:

این حسامه... پسر عمو محمد دوست صمیمی بابایی. حسام همش یک روز از تو کوچیک تره...

ولی خیلی شباهت زیادی به هم دارین نگاه کن...لبخند

حتی نگاه هاتونم شبیه همهلبخند

اینجا ما رفتیم خونه شون...

 

اینم تویی تو روروئک حسام...

حسام خودش خوابید چون خیلی خوابش می اومد.

اینا هدیه یا عیدی هایی که برات اوردن...دستشون درد نکنه...

  

سمت راستی رو دوست بابایی از مشهد برات سوغاتی آورده.

سمت چپی رو زن عموی بابایی برات خریده...

این محمد طاهاست. پسر عمو جعفر دوست بابایی... اون درست ٥٠ روز از تو بزرگتره وقتی که بدنیا اومد ما براش یه ارگ اسباب بازی هدیه بردیم که مامانش میگفت خیلی باهاش بازی میکنه.البته از همون برای تو هم خریدیم که تو اصلا دوستش نداشتی و انقدر سرش کوبیدی که خرابش کردی. این تلفن اسباب بازی رو محمد طه برات اورد که بازی باهاش برای هردو تون جذاب بود.

الهی قربونت برم اون موقع هنوز بلد نبودی خودت تنهایی بشینی و باید حتما مواظبت بودم که نیفتی.

  

سمت راستی رو زن عموی خودم برات بافته...سمت چپی سوغاتی مامانی که از تهران برات خریده.

اینم اولین باری که خودت تنهایی نشستی ...این خرس مهربون هم که کنارته هدیه خاله آرزوئه که وقتی رفتیم خونه شون بهت داد. و تو خیلی دوستش داری...

اصلا دنیایی داری با این عروسکای پشمالو...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

مامان الناز
2 اردیبهشت 92 12:03
مبارکت باشه همه عیدی هایی که گرفتی
الهه(مامان یاسان)
2 اردیبهشت 92 16:37
شقایق مامان آرشا
4 اردیبهشت 92 17:45
دست همه درد نکنه .بوس برا دوستات و تو گلی خانوم


ممنونم شقایق جون چه خبر از آرشا؟؟؟ ببوسش
عمه حدیث خوشگله
7 اردیبهشت 92 14:38
ای جاااااااااااانم ریحانه خانم
دلم برات تنگ شده بود
چه خرس خوشگلی خاله بهت هدیه داده... دستش درد نکنه


ممنون عمه جون خوشحال میشم وقتی میای. ببوس حدیث خوشگله رو.