بعد از مدتها...
سلام دختر شیرین من...
بعد از مدتها اومدم والبته با گوشی... الان امتحان کردم دیدم نميتونم باهاش عکساتو آپلود کنم ولی برات مینویسم.
از شیرین کاریها و شیطنت هات مینویسم.
اول اینکه برات بگم چرا اينهمه غیبت داشتم تو وبلاگت.. از دست جنابعالی جرات روشن کردن کامپیوتر رو ندارم. تقریبا از پارسال همین موقع ها. تقریبا دوسه هفته ای ميشه که گوشی جدید خریدم و گوشیم از دست تو روزگار نداره از بس که باهاش بازی میکنی. منم مجبورم نصف شبها باهاش کار کنم.
میگی: ایشیت بده داشین دازی اوکونم( گوشیتو بده ماشین بازی بکنم)
بعد هم پو درهر حالتی همه باشه فقط بهش میدی بخوره حتی بعد از اینکه سیر میشه.
بعضی جمله ها که از زبان اطرافیان یاد گرفتی و وقتی ازت میپرسیم میگی:
مامانی(مامانا): ننه م .... بالام
باباجون( باباشون): گل گلاب( دو دویاب)
مامان زهرا(ززر): ای خدایان از دست ریحانه برم کجا؟( ای حویا ا دس ننانه.. چوجا ؟؟؟؟)
بابا:ریحانه گلی( ننانه دویی)
خاله اذر: نگو ززر بگو ماماااان ( ادو ززر بدو مامااااان)
وکلی شیرین زبونی دیگه که الان یادم نیست.
هراز چندی گاهی دست دور گردنم میاندازی و بهم میگی: دوست دایم...
منم که عاشقتم. فقط گاهی وقتا کاری به سرم میاری که دلم ميخواد از دستت ببینم گریه،کنم و در کل زیاد اشکم در آوردی.مثلا موقع عوض کردن پوشک. تا امروز 2 سال و 19 روزه هستی ولی هرچه سعی کردم از پوشک بگیرم نتونستم و مسایلی که اینجا جاش نیست بگم.
تازگی ها خیلی بغلی شدی اصلا نميذاری به هیچ کاری برسم دم غروب که باید شام درست کنم و کلی کار دارم همش گریه میکنی و میگی: بدل
طفلی مامانی. کمر درد شدیدی داره از دست تو...و تو چطور میخواهد زحمتشو جبران کنید من نميدونم.
شبها تا دیر وقت بیداری و من بیچاره اگه قصد داشته باشم بعد از خوابیدن تو پاشم به کارآمدی برسم از دست تو کلافه میشم و خوابم میبره. شبها هم که حتما باید پیشت بخوابم وگرنه بوی منو که حس نکنی بیدار میشی و خونه رو رو سرت میگذاری. یه مدتی تصمیم گرفتم جاتو جدا کنم ولی خودم از نگرانی تا صبح خواب نداشتم. ضمنا اصلا عادت به پتو نداری و بخاطر همین از امشب که همش 19 روز از پایان تابستان میگذرد بخاری گذاشتیم. چون سلامتی تو برامون از همه چی مهم تره.
دیگه باید بخوابم. فردا باید برم مدرسه بقول تو: مسسه
درباره شیرین زبونی های دیگه ت بعدا مینویسم عزیزم.
آروم بخوابی شیرین من..