شیطونی های ریحان در سال جدید...
حالا که شش ماهه شدی شیطونی هاتم زیاد شده عزیزم منم موندم از روز شنبه اگه قرار باشه برم سر کار چطوری تو رو تنها بذارم ناز گل مامان؟؟
امسال عید یه عید خاص بود برامون...آقا جون اینا بخاطر تعمیر خونه شون و آماده نشدن خونه شون تا شب عید، پیش ما بودن... منم بیشتر تلاشم این بود که وقتم رو جوری تنظیم کنم که هم به مهمونا برسم هم به شما بنابر این اصلا نتونستم بیا تو نت...
مامانی اینا هم رفتن مسافرت و هنوز برنگشتن...
این پست رو فقط برای اینکه شیطونی های جدیدت رو ثبت کنم گذاشتم...
این عکس مال دو روز قبل از عیده که برای خرید رفتیم بازار و برای نهار رفتیم رستوران و تو در حال خوردن استخوان جوجه هستی...
عید دیدنی خونه مامانی:
عید دیدنی خونه خاله:
سر سفره ی شام و نهار همیشه همین بساط هست مگه اینگه خواب باشی...
اینجا جاییه که خیلی دوستش داری و تا ولت کنیم خودتو میرسونی اینجا...
امسال به لطف حظور شما آشپز خونه رو موکت کردیم و من همش باید از زیر میز پیدات کنم.(البته در حال خوردن دمپایی... آشغال و غیره...)
صبح روز سیزده بدر ...
دیقه واقعا کنترلت سخته...
الانم داری بابایی رو اذیت میکنی... باید برم تا صدای بابایی در نیومده.
بعدا میام پست سیزده بدر رو میذارم
فعلا بای...