شرکت در مسابقه ای که دعوت شدم
تو رو خدا... جون هر کی که دوستش داری بذار بنویسم...
اینها خواهش ها و التماسهای یه مادره به دختر کوچولوش که الان تو بغلشه و داره نق میزنه و داره سعی میکنه سیم موس رو بگیره بکشه و نذاره مامانش براش بنویسه...
آخه عزیزم تو که هر چی میبینی میذاری دهنت دیگه کیبورد رو که دیگه نمیشه تو دهنت بذاری عزیزم...
اصلا انگار به روشن شدن این کامپیوتر بیچاره حساسیت داری هر موقع که روشنش میکنم کاری میکنی که از روشن کردن کامپیوتر پشیمون میشم. حالا تصمیم دارم جاشو عوض کنم و از این به بعد فقط وقتی خوابیدی بیام تو نت.
اما مطمئنم وقتی بزرگ بشی از این کارت پشیمون میشی چون این کارات باعث میشه من خیلی از شیرین کاریاتو نتونم بنویسم...
الان با دست چپم دارم یکی از ویق ویقوهاتو فشار میدم تو سرگرم شی با دست راستم دارم تایپ میکنم( تمرکز رو حال میکنی)
نه بابا اینجوری نمیشه من رفتم