یک دو سه
سلام عزیز نازنینم...
این مامان گرفتارت رو ببخش که اینروزا کمتر برات وقت میذاره و همش به فکر کاره...
و اینکه کمتر برات اینجا مینویسه...
الان کلی کار اینترنتی دارم و دیر وقته... اومدم برات از آموخته های جدیدت بنویسم و از عکسایی که اخیرا ازت گرفتم بذارم واسه خاله های مهربونی که میان بهمون سر میزنن.
دوسه روزه یاد گرفتی میری رو پشتی و با احتیاط دستتو میگیری به پشتی و میپری... بهت میگیم: یک....... دو...... تو میگی: ته.....
وقتی نمیذارم جایی بری یا دست به چیزی بزنی انگشت اشارمو تکون میدم میگم: نه نه نه... تو هم انگشت کوچولوتو تکون میدی میگی: ده ده ده
امروزم مامانی بهت "سلام" گفتن رو یاد داده و بهمون گفته باهات تمرین کنیم تا بتونی بگی...تا حالا که نگفتی...
راستی چند وقتی هم هست گوشی موبایل یا تلفن رو گوشت میذاری و از خودت صداهایی در میاری انگار داری با کسی پشت خط صحبت میکنی... بعصی جاها جیغ میزنی و بعضی جاها آروم حرف میزنی و گاهی هم مکث میکنی...
عاشق پیام بازرگانی هستی و مخصوصا این محصولات رو که نشون میده سراپا گوش میشی:
-بالا بالا -برنج هایلی -تبرک -گردوی دانش - گاج - کانون فرهنگی آموزش
و از همه بیشتر کفش پیاده روی تن تاک
و این وضعیتیه که در هنگام شام و نهار خوردن اتفاق می افته...
خیلی حرفا دارم که بزنم کلی هم عکس دارم ولی وقتشو ندارم.
ببخش عزیزم...
میبوسمت شیرین عسلم...