چهار ماه و دو روز
عزیز دل مامان
ببخش منو که این خونه ی کوچولوی مجازی رو به هم ریختم. مجبور شدم عزیزم.بهتر بود تا قبل از اینکه هم ش از بین میرفت خودم اونایی رو که نباید مینوشتم رو حذف کنم. اینجوری بهتر بود. حالا دیگه با خیال راحت هر روز چند تا عکس از کارای جالبی که میکنی برات میذارم.
فدای تو که کارهایی میکنی که من هر روز حرفی برای گفتن داشته باشم.
الانم اینجا کنار دستم خوابیدی و دستاتو مشت کردی و تا جایی که ممکنه تو دهنت کردی. انقدر که گاهی حالت به هم میخوره بعد سریع از تو دهنت درش میاری.
امروز باید برات واکسن چهار ماهگتو میزدم ولی زنگ زدم خانه بهداشت و گفتند پس فردا بیاین. و تو سه روزه که داری از واکسن در میری.
قربون این آب دهنت بشم که همیشه راه گرفته...
از کارای جدیدت این روزا بنویسم:
چند روزه وقتی بغلت میکنم انگشتاتو میندازی بین موهای منو حسابی میکشی و با این کارت حسابی کیف میکنی هرچی هم بهت میگم مامان جان ول کن... عزیزم ول کن موهای مامانو... تو چشمام نگاه میکنی و لبخند میزنی. اگه میگم ول کن فکر نکنی بخاطر موهای خودمه بخدا نگران انگشای ظریفتم عزیزم. تازه دیروز هم برای اولین بار عینکمو از صورتم برداشتی و من به زور ازت گرفتم و کلی بهت خندیدم.
دیروز برای اولین بار خودم تنهایی بردمت حموم.
اینم خواب بعد از حموم.
دیشب من و بابایی سعی میکردیم بتونیم تو رو به طرف هاپو هدایت کنیم. ولی تلاشت بیفایده بود. هنوز کوچولویی.
این گاوی یکی از اسباب بازیهای محبوبته چون خیلی راحت میتونی حلقه شو دستت بگیری.
قربونت برم با اون صداهای بامزه ای که اخیرا از خودت در میاری.