ریحانهریحانه، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 27 روز سن داره

ریحانه، گل خوشبوی من

ما به خونه برگشتیم

1391/10/17 1:08
نویسنده : مامان مینا
328 بازدید
اشتراک گذاری

سلام یکی یدونه مامانقلب

اولین برف زمستونیت مبارک عزیزم....

 

بالاخره تو شهر ماهم برف اومد و من امروز صبح که بیدار شدم یاد روزهای برفی پارسال افتادم که باید میرفتم سر کارناراحت وحالا به لطف حضور تو عزیزدلم میمونم خونه و از گرمای خونه بهره مند هستم الحمدللهاز خود راضی

بابایی یکشنبه ساعت ده شب اومد بسلامتیلبخند قرار بود همه شام خونه ما باشن ولی مامانجون گفت بیاین اینجا منم پذیرفتم و رفتیم اونجا سالهای قبل بابایی نیمه شب میرسی ولی امسال چون سفر به سامرا از برنامه هاشون حذف شد زودتر اومدن و ما قبل از شام رفتیم برای استقبال.

زیاد طولانیش نمیکنم... از خودت میگم: برای اولین بار بود که تو روگذاشتم پیش آقا جون و مامانجون و عمه ها... باید با عمو میرفتیم برای بابایی دسته گل میخریدیم.قلب

وقتی اومدم خوابیده بودی. برای استقبال که خواستیم بریم چون هوا خیلی سرد بود ترجیح دادم نبرمت ولی میدونستم که بابایی خیلی بیتابتهقلب گفتم بمونی پیش عمه ها بهتره حالا فکرشو بکن عمه بزرگه حسابی سرما خورده و دلش نمیاد بغلت کنه نکنه مریض بشی عمه کوچیکه هم امتحان و درس و استرس...

این دوسه شب هم که همش مهمون داشتیم و من اصلا فرصت نت اومدن رو نداشتم هر موقع هم که اومدم بخاطر کارای بانکی بابایی اومدم و تو انقدر نق زدی که منو مجبور به خاموش کردن کامپیوتر کردی عزیزم.

این چند روزی که خونه مامانی بودیم حسابی زحمتمونو کشید و در کل روز های قشنگی بود...

چند شب با لب تاب دایی جون برای وبلاگت کلی نوشتم ولی همش پاک شد( قیافه م دیدن داشت وقتی صفحه رو خالی میدیدمنیشخند)آخه لب تابش حروف فارسی نداشت و من کلی باید دنبال حروف میگشتم و کلی کلافه شدم بخاطر اینکه به وبلاگ دوستام میرفتم ولی نمیتونستم براشون نظر بذارم. ازشون معذرت میخوام.

دیروز رفته بودیم خونه خاله ی مامانی روضه. تو دختر خوبی بودی ولی اصلا نخوابیدی. دیروز اصلا زیاد نخوابیدی هر موقع هم که خوابوندمت بعد از ده دقیقه بیدار میشدی ولی خدا رو شکر سر حال بودی.

راستی یادم رفت بگم: روزی که بابایی اومد من حسابی مریض شده بودم.بر عکس سالای قبل که بابایی موقع اومدن از کربلا مریض بود امسال خدا رو شکر بسلامت اومد. فرداش بابایی سر کار نرفت و منو برد دکتر و تو رو که خواب بودی گذاشتیم برای عمو جانلبخند

من میترسیدم که نکنه تو از من بگیری و مریض بشی ولی خانوم دکتر گفت وقتی مادر مریض میشه آنتی بادی هایی در بدنش تولید میشه که از طریق شیر به بدن نوزاد میره و باعث میشه که نوزاد مریض نشه و از مادرش نگیره.و بهم توصیه کرد که زیاد مایعات بخورم که شیرم کم نشه.ولی فکر میکنم شیرم کم شده چون دیروز تو همش ازم شیر میخواستی و منم هرچی بهت شیر میدادم تو سیر نمیشدی باز میخواستی عزیزم.

اونشبی که مهمون داشتیم آبریزش بینی شدیدی داشتم که بخاطرش آنتی هیستامین خوردم ولی دیروز که تو نت درباره ش تحقیق کردم نوشته بود باعث کم شدن شیر و گیجی نوزاد میشه.. الهی بمیرم برات عزیزم... دیگه از پریروز تا حالا نخوردم.

راستی دیشب النگوهاتو دستت کردم دیگه حسابی اندازه دستته الهی قربون دستای کوچولوی توپولیت برم.

این روزا انقدر شیرین شدی...روز به روز بیشتر به هم عادت میکنیم عزیزم. دیروز خاله های بابایی اومده بودن اینجا تو خواب بودی ولی با صدای زنگ بیدار شدی. وقتی خاله بغلت کرد جیغ زدی و گریه کردی ولی بابایی که بغلت میکرد ساکت میشدی باز دوباره بغل خاله که میرفتی جیغ میزدی. انگار تازه تازه داری فرق غریبه و آشنا رومیشی قربونت برملبخند

ولی من هنوزم با این آب دهنت مشکل دارم که همش راه میگیره... بخاطر همین مجبورم که همیشه پیشبند برات ببندم راستی پریروز یه پیشبند خوشگل دیگه برات خریدم که دیگه همه عکسات با اون پیشبند سبزه نباشه...نیشخند

یه چند تا عکس هم برات میذارم...

این چند روزی که بابایی نبود من و مامانی بالاخره موفق شدیم مرغ پا کوتاه رو دادیم دستت و تو برای اولین بار اونو دستت گرفتی عزیزم.

دیروز برای اولین بار گذاشتمت تو روروئک... هنوز خیلی کوچولویی عزیزم(ده روز دیگه 4 ماهه میشی) هنوز حتی پاهات هم به زمین نمیرسه.

قربون ذوق کردنت برم من...قلب

اینا چند تا از ویق ویقو هات هستند...

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (17)

مامان نوژا
21 دی 91 9:50
سلام مامانی ممنون که به ما سر زدین نینی نازی دارینخدا حفظش کنه.به نظرم آب دهنش هم واسه دندونشه آخه همه بچه ها همینطوری میشن


سلام عزیزم خیلی خوشحال شدم انقدر زود اومدی و کامنت گذاشتی. بنظرت برای دندون زود نیست؟؟؟
بهار
21 دی 91 11:00
سلام دوست عزیز
توی قسمت پرسش و پاسخ سوالتون رو دیدم و احساس کردم شما هم مثل چند ماه پیش خودم نگران نی نی جونت هستی واسه همین نتونستم بی تفاوت باشم
گلم به احتمال زیاد نی نی شما هم مثل برسام من داره زود دندون در میاره که اگه اینجور باشه کم کم بی قراری و شب نخوابیدن ها و احتمال نود و نه درصد تب کردن ها شروع میشه که وقتی نی نیتون رو ببری دکتر قطره ی استامینوفن میده
ولی از اونجایی که این قطره خیلی تلخه و من یکی دو باری که به برسامم دادم دیدم اذیت میشه از دکترش خواستم چیز دیگه ای که بی ضرر هم باشه بده
که اونم داد و من هم برای دندون در اوردن و هم برای بعد واکسن پسرم ازش استفاده کردم چون هم تب بره هم مسکن و تاثیر فوق العاده ای داره اگه خواستی بهم بگو تا اسم دارو رو برات بگم
البته درسته که داروی خیلی بی ضرریه و از سه ماهگی میشه استفادش کرد ولی اگه اسم دارو رو خواستی و بهتون گفتم حتما حتما با پزشک نی نیتون مشورت کنید بعد دارو رو مصرف کنید
با ارزوی سلامتی برای شما و خانوادتون به ویژه نی نی نازتون

سلام بهار جون ممنونم که قابل دونستی و اومدی اینجا راستش خیلی برام عجیبه اگه واقعا بخاطر دندون باشه. ئرباره قطه هم موقع واکسن دو ماهگیش قطره استامینوفنی بهش دادم که بو و مزه خوبی داشت و ریحانه باهاش مشکلی نداشت. چند روز دیگه هم که قراره واکسن چهار ماهگیشو بزنم هم قراره از اون بهش بدم.ممنونم از راهنماییت عزیزم
مامان ستیانفس
21 دی 91 11:22
سلام عزیزم
درمورد سوالتون نگرانی تون بی مورده
این مسایل طبیعی هست
ستی منم همین طور بود تقریبا همسن وسال ریحانه جونه
از سه ماهگی آب دهنش راه افتاد
مامانم می گفت واسه زود دندون دراوردنه
یعنی 5 یا6ماهگی احتمال داره دندون دربیاره
ولی الان که دخترم چهارماه ونیمه هست آب دهنش کمتر شده
نگران نباش


خب عزیزم اگه مال دندونه پس چرا حالا که چهار ماه و نیمه ست داره کمتر میشه؟؟؟؟ من که بعید میدونم مال دندون باشه
مامان ستیانفس
21 دی 91 11:24
عزیزم من ریحانه جون رو تو قسمت دوستای ستیا لینک می کنم خوشحال میشم شماهم مارو لینک کنید


عزیزم چرا آدرس وبلاگتو برام نذاشتی؟؟؟؟
دخملیــــــــــــــــــ شکلکـــــــــــــ
21 دی 91 16:05
فدای این ویق ویقوهات


سلام مامان انیس خوبی؟؟؟ انیس جون خوبه؟؟؟ ممنون که سر زدی عزیزم
مژده (مامان پردیس)
22 دی 91 11:38
چشمت روشن مینا جون همسری از سفر برگشتن. از طرف من ریحانه جونو 10 تا ماچش کن. (دلم نیومد بگم گازش بگیر هههههههه)


سلام عزیزم خوشحال شدم که اومدی ممنونم انشالله قسمت شما بشه باهم برید کربلا.چشم ده تا از طرف شما ماچش میکنم و صد تا از طرف خودم. شما هم پردیس جونو از طرف من ماچش کن
مامان محدثه
23 دی 91 1:10
چشم و دلت روشن عزیزم بابایی آمد راستشو بگو جی سوغاتی گرفتی
قربونت برم عزیزم با این ذوق کردنت



سلام ممنونم دوست جونی...انشالله قسمت شماسفر کربلا.بعدا میام مینویسم چی برامون آورد


زهرا
23 دی 91 14:07
نی نی رو از طرف من حسابی بچلونش


میچلونمش
مامان شايان
23 دی 91 14:56
سلام پسرم شايان تو مسابقه ي تولد 2 سالگي ني ني وبلاگ شركت كرده و منتظر دستاي پر مهر شماست تا 2 تا راي خوشكل بديد منتظريما... زود بيايد .شماره 22 تا دوشنبه فقط وقت داريم
ریحانه جون
24 دی 91 12:35
سلام ...مرسی که به یادمونی.....ریحانه جون چه ناز شده از طرف من ببوسش..... چشم حتما عکسای ریحان رو میذارم ...


چشماتون ناز میبینه عزیزم ممنونم که اومدی. من الان میام عکسای ریحانه جون رو ببینم امیدوارم که گذاشته باشی
مامان شیوا
26 دی 91 12:41
ای جووووووووووووووون من عاشق نینی هام وقتی تو روروئک میشینن رویماه ریحانه جونو ببووووووووس


متشکرم مامان شیوای عزیز. به نظرم حالا زوده که ریحانه تو روروئک بشینه ولی من از اونجایی که برای بزرگ شدن ریحانه عجله دارم این کار رو کردم چون خودمم عاشق نشستن بچه تو روروئک هستم.
زهرا
26 دی 91 15:22



مرجان خاله ی ایلیا
27 دی 91 22:19
سلام گلم!ممنونم که تو نی نی سوال جواب دادین!وممنونم که به منو ایلیا سر زدین!
چه دخملی نازی داریتن خدا براتون حفظش کنه!
خوشحال میشم بام پیش منو ایلیا بیاین و اگرموافق به بتادل لینک بودین بهم بگین!


حتما عزیزم من شما رو لینک میکنم.
دخملیـــــــــــــ
28 دی 91 0:32
خصوصی داری .....................زود برو بخونش


پاک کردم بابا حرص نخور....
مامان حسنا
1 بهمن 91 20:48
.......♥#########♥ .....♥#############♥ ...♥###############♥ ..♥#################♥..................♥###♥ ..♥##################♥..........♥#########♥ ....♥#################♥......♥#############♥ذ .......♥################♥..♥###############♥ .........♥################♥################♥ ...........♥###############################♥ ..............♥############################♥ ................♥#########################♥ ..................♥######################♥ ....................♥###################♥ ......................♥#################♥ ........سلام.........♥##############♥ ...........................♥###########♥ ..........خوبي...........♥#########♥ ...............................♥#######♥ ....اپم.........................♥#####♥ ...................................♥###♥ ...به ماهم سر بزن............♥#♥ .......................................♥ ..............منتظرم.................♥ ........................................♥ ........................................♥ .......................................♥ .......................................♥ .....................................♥ .: ............................ :. ♥ ................................♥ ...........................♥ ......................♥ .................♥ ............♥ ........♥ ......♥......................♥...♥ ..........♥.............♥............♥ ..............♥.....♥...................♥ ...................♥.....................♥ ................♥......♥..............♥ ..............♥.............♥....♥ .............♥ ...........♥ ..........♥ .........♥ .........♥ ..........♥
مامان نيروانا
3 بهمن 91 11:26
به به، به سلامتي! چشم شما روشن ميناجون، چشم ريحانه حون روشن به ديدار بابايي و اون عروسك كه لباسش باهاش ست شده
قربون پيش بند و لچك و همه ي اون ويق ويقوهات برم من خاله،‌ عجله ي ماماني رو تحويل نگير و سر صبر بزرگ شو و از اين روزات لذت ببر،‌به تمامي،‌دلم براي شيرخوارگياي نيروانا تنگ ميشه هميشه. ميبوسمتون

سلام عزیزم ممنونم فریبا جون. انشالله قسمت شما بشه باهم برید کربلا. میدونم دارم برای بزرگ شدنش عجله میکنم و میدونم که باید سر صبر بزرگ بشه چون همین الان که چهار ماهشه دلم گاهی برای دو ماهگی و سه ماهگیش تنگ میشه میدونم که برای الانشم یه روزی دلم تنگ میشه....کاش از شیر خوارگیهای نیروانا تو وبلاگش عکس بذاری ببینیم مامان مهربون تو که در حق نیروانا همه ی رو کاملا ادا کردی...ببوس نیروانای عزیزم رو...