ریحانهریحانه، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 8 روز سن داره

ریحانه، گل خوشبوی من

ادامه ی نیمه ی اول ماه نهم

1392/4/24 2:24
نویسنده : مامان مینا
1,018 بازدید
اشتراک گذاری

از اونجایی که شبها دوسه بار برای خوردن شیر از خواب بیدار میشی دیشب در حین نوشتن پست قبلی بیدار شدی و من مجبور شدم خاطرات نیمه ی اول نه ماهگیتو نیمه تموم بذارم و حالا بقیه ش:

از شیرین کاریای جدیدت سرک کشیدن تو کابینت ها و بیرون ریختن محتویات اونه... دیگه خودت یاد گرفتی در کابینت رو باز کنی و ببندی...حالا موندم از دستت چکار کنم؟؟؟آخه این کارت خیلی خطرناکه دختر کنجکاو من...

بعضی وقتا اقا جون برای دیدن تو میاد خونه مون...خیلی خیلی دوستت داره هرچی که باشه نوه ی اولشی و براش خیلی عزیزیقلب

و این عکس از عاشقانه های تو و آقاجونه... چند روزی بود دیگه از دست من غذا نمیخوردی و حتما باید دستت میدادم تا بخوری اون روز که آقا جون اومد آش رشته درست کرده بودم. آقا جون هم نون رو میزد تو آش رشته و میذاشت دهنت تو هم با مزه تمام میخوردی و کلی خوشت اومده بود...

جمعه ی گذشته با کالسکه بردیمت گردش... خیلی خوشحال بودی و ذوق میکردی...

وقتی چرخهای کالسکه روی سنگها حرکت میخورد و کالسکه رو میلرزوند تو هم برای خودت آواز میخوندی و صدات میلرزید و از لرزش صدای خودت کیف میکردی... ماهم بهت میخندیدیم. همه ی اونایی که از کنارشون رد میشدن هم بهت میخندیدن.قهقهه فیلمشو هم گرفتم...

منظره ی قشنگی بود و اینکه با کالسکه هم تو راحت بودی و هم دیگه بابایی مجبور نبود بغلت کنه خیلی عالی بود...

چند روز پیش با مامانی رفتیم پارک بانوان نزدیک خونه مون... جای خیلی خوبیه که من ازش غافل بودم...

خیلی ها از جاهای دور میان اونجا و از صبح تا عصر رو اونجا میگذرونن اونوقت من که خونه مون اینهمه به اونجا نزدیکه بار اولی بود که تو رو میبردم اونجا...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

مامان الناز
25 تیر 92 10:41
مامانی نماز و روزهات قبول چه عاشقانه قشنگی به یادگار موند
مامان درسا
27 تیر 92 15:10
مامان کمیل و کیان
30 تیر 92 15:37
مامان کمیل و کیان
2 مرداد 92 1:10
شقایق مامان آرشا
4 مرداد 92 22:13
شیطونک همیشه خوش باشین