روزهای پر مشغله ی من و دوریمون از همدیگه
سلام دختر ناز مامان:
منو ببخش بخاطر همه ی بدی هام...
من و ببخش از اینکه اینهمه تنهات میذارم... بخدا اصلا فکرشو نمیکردم این ترم اینجوری بشه و من و تو درست تو زمانی که باید از همدیگه لذت ببریم اینهمه از هم دور باشیم...
این روزا دیگه دارم برای تموم شدن این ترم لحظه شماری میکنم اما هرچی میگذره دانشجوها مشتاقترند به درس چون وقتی سر کلاس هستم با تموم جون و دلم بهشون درس رو یاد میدم...
البته اینو هم بگم که وجود نازنین و پر مهر مامانی عزیز تر جانم بهم انقدر آرامش میده که وقتی سر کار هستم اصلا فکر میکنم مجردم یعنی تا این حد به هیچی فکر نمیکنم.
روزای شنبه و سه شنبه خیلی بهم سخت میگذره به دو علت یکی اینکه چون روز قبلش همش با هم هستیم انگار بهت وابسته میشم و دوری ازت برام سخته دوم اینکه روز شنبه و سه شنبه از صبح تا عصر همدیگه رو نمیبینیم.
یکشنبه ها ساعت 12 کلاس علمی کاربردی تموم میشه ولی با وجود اینکه کلاس بعد از ظهر 1 و ربع شروع میشه بازم برای دیدنت میام خونه و بعد میرم دانشکده.
دوهفته ست که برای بچه های دانشکده مجبورم کلاس جبرانی بذارم و بخاطر همین 4 شنبه ها بعد از ظهر هم همدیگه رو نمیبینیم.
البته فکر کنم این سختی مال منه فقط چون وقتی با تموم جون و دلم میام خونه و وقتی آغوشم حسرت یه قطره از لطافت توئه تو اصلا تحویلم نمیگیری و بغلم نمیای مگه اینکه برای خوردن شیر ...
برای یه چیز دیگه منو ببخش اونم اینکه شبا که بعد از یه رو سخت میام خونه و شدیدا به استراحت و آرامش احتیاج دارم حوصله بازی با تو و شیطنت های و خرابکاریهای تو رو ندارم... و گاهی من یا بابای سرت داد میزنیم که بعدا فوری پشیمون میشیم و بوست میکنیم و تو هم میخندی...قربونت برم الهی...
اینم چند تا عکس از این روزهای تو:
اینروزها بخاطر بلا استفاده ماندن کالسکه جنابعالی، داریم ازش بعنوان صندلی غذا خوری استفاده میکنیم...
ببین چیکار میکنی موقع غذا خوردن...
بقول خودم وبابایی آخر غذا خوردنت محل یه چیزی تو مایه های لانه مرغ میشه...اییییییی...
سر هر وعده هم دست کم یه لیوان یا یه بشقاب فدای سر شما میشه...
شیطونی های تو به دوربین مامانی وقتی من نیستم:
این میز رو مامانی جلو تلوزیون گذاشته که تو نتونی اونو خاموش کنی ولی تو راه بهتری پیدا میکنی برای شیطونی ...
این اسمش خرگوشیه... ویدا جون برای تولدت خریه...
خیلی دوستش داری و عصرا که میایم خونه اول میری سراغ اون...
اینم لباسیه که خودم برات دوختم ولی روزی که رفتیم مهمونی نگذاشتی ازت عکس بگیرم ...
ببین خونه مون به وضعیه...از بس که غر غر کردی...
وایییییی... مدرسه دیر شد...
امشب اصلا درست حسابی ندیدمت...حتی کنارت نخوابیدم...
فردا و پس فردا همش با همیم
صبح بخیر دختر صبورم...
پاشو ببرمت خونه ی مامانی تا عصر...
دوستت دارم عزیزم..