آلبوم نیمه اول ماه دهم
خاطراتم زیاده دخترم ولی فرصتم کمه...
الان نیمه شبه و چند دقیقه دیگه گوشیمون زنگ میخوره که یعنی برای سحری بیدار شیم...
این ماه مبارک فرصت خوبی بود که حداقل تو زمان سحری یا بعد از سحری به کارام برسم چون اون موقع ها خوابت عمیقه...
پس بریم سراغ عکسا از شروع ماه دهم تو عزیز دلم:
روزایی که میبرمت خونه ی مامانی، مامانی اینجوری سرت رو گرم میکنه وقتی من نیستم:(و خودش زحمت میکشه ازت عکس میندازه)
و تو اونجا هم همه چیزو به هم میریزی...
و مامانی هم عکسای با مزه ای ازت میگیره...
این هم علاقه بسیار شدیدت به هندونه...
ببین چطوری آبشو در میاری؟؟
این روزا دیگه یاد گرفتی مستقل باشی و خودت با اسباب بازیات بازی کنی.
و روز به روز توانمندی هات بیشتر میشه ( البته در جهت شیطونی کردن و کارای خطرناک)
و من بیشتر باید مواظبت باشم...
تا بهت میگم دست دست کن این کارو میکنی:
چند شب پیش بعد شام برای هوا خوری رفتیم بیرون انقدر شیطونی کردی که هر چی برده بودیم بخوریم برگردوندیم خونه...
شب نیمه ماه رمضون (تولد امام حسن) مامانی شله زرد نذری داشت. از بس شیطونی کردی گذاشتیمت تو روروئک که دستت به هیچی نرسه...
و ماجرای تو با پوست هندونه:
و اینهم حکایت آش نذری دایی جون من، پای سفره ی افطار:
میرم با بابایی سحری بخورم...
شب بخیر نازنین مامان....